فاجعه ی زندگی من این است كه
یكبار زندگی را مثل زهر نوشیده ام و گذشته ام
و اكنون كه به اندیشیدن بدان بازگشته ام.احساس میكنم همان جام زهر را
بی نهایت بار از نو و از نو می نوشم و مینوشم.
زخمی اگر بر قلب بنشیند
تو،
نه میتوانی زخم را از قلبت وابکنی،
و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی.
زخم،
تکه ای از قلب توست.
زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست.
زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی.
قلبت را چگونه دور میاندازی؟
زخم و قلبت یکی هستند.
لابد یک لاابالی ؟! اما مگر ایمان چیست؟ ایمان یعنی باور.
ایمان یعنی باور داشتن به ضوابطی خاص.
اما کدام ضوابطی در دنیا هستند که تغییرناپذیر باشند؟
هیچ چارچوبی نمی توان شناخت که دچار دگرگونی نشده باشد، یا نشود.
و طبیعی ست که با دگرگونی هر چهارچوب، باور نسبت به آن هم دچار دگرگونی می شود.
پس تنها می توان به دگرگونی باور داشت: دگرگونی!
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت.
عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم.
هر آدمی، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.
انسان در کلمات نیست که بیان منحصر می یابد.
بلکه انسان در ناگفته هایش نهفته است که
محرم ترین شخص شاید از ناگفته هایش او را بشناسد.عاطفه ی آدمی را می توان
در مویرگ چشمان او هم بازیافت.
و تو از چنین بصیری برخوردار هستی!